دیشب از میاندوآب به طرف تبریز در حرکت بودم که در وسط راه در آن تاریکی یک مرتبه صدای انفجار تایر جلو مرا به یاد زمان جنگ انداخت و فکر کردم خمپاره ای در جلو ماشین منفجر شد به هر جان کندنی بود ماشین را کنترل کردم در واقع عزرائیل سلام کرد و رفت.با ترس و وحشت پیاده شدم و با چراغ قوه پلیسی به معاینه تایر پرداختم چشمتان روز بد نبیند تایر نو بود اما تیغه تیز آسفالت فرسوده که در هرقدم چاله ای و در هرمتر شمشیر تیزی از آسفالت عهد بوق به چشم میخورد تایر بی چاره را مثل پنیر بریده بود در همان حال که مشغول تعویض زاپاس بودم به یاد وزیر محترم راه افتادم در واقع تمام وزیرانی که قبل از او بر صندلی وزارت تکیه کرده و رفع زحمت کرده اند افتادم چون تا به یاد دارم اکثر جاده های کشور
وضع مشابهی دارند پیش خود گفتم ایکاش روزی یکی از این آقایان با خا نواده از این جاده عبور کند ودر شب تاریک گرفتار این چاله چوله ها شده تا عملکرد خود را در طول دوران وزارت ارزیابی کند امید که مسئولان راه فکری به وضع درب و داغون این جاده ها کرده باشند
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
سپیگان و آدرس sales.LXB.ir تبادل لینک نمایید